کد مطلب:161244 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:221

وقایع دوم تا دهم محرم
در روز دوم محرم، حر نامه ای به جانب عبیدالله بن زیاد نوشت و وی را از ورود امام به كربلا خبر داد. عبیدالله متعاقبا نامه ای به امام نوشت و ایشان را بین اینكه كشته شود یا بیعت یزید را بپذیرد، مخیر كرد. كه امام با پرتاب نامه، پاسخ آنرا دادند و فرمودند: «این نامه را جوابی نیست، زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است». هنگامی كه این خبر به عبیدالله بن زیاد رسید، عصبانی شد و رو به عمرسعد كرد و گفت كه با حسین بجنگ. عمرسعد نیز چون ولایتعهدی ری را از عبیدالله گرفته بود، از باز پس دادن آن ترسیده و لذا مقاتله با امام حسین علیه السلام را پذیرفت. [1] عمرسعد روز سوم محرم، با 4000 سپاهی به كربلا وارد شد. [2] .

از جمله وقایعی كه روز سوم محرم اتفاق افتاد، خریداری اراضی كربلا توسط امام حسین علیه السلام بود. امام قسمتی از زمین كربلا را كه قبرش در آن واقع می شد، از اهل نینوا و غاضریه به 60000 درهم خریداری كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را برای زیارت قبرش راهنمایی كرده و زوار را تا سه روز مهمان كنند. [3] .

پس از اعزام عمر بن سعد به كربلا، شمر بن ذی الجوشن اولین فردی بود كه با 4000 نفر سپاهی آزموده برای جنگ با امام اعلام آمادگی كرد. سپس یزید بن ركاب كلبی با 2000 نفر و حصین بن نمیر با 4000 نفر و مضایر بن رهینه ی مازنی با 3000 نفر و نصر بن مازنی با 2000 نفر كه جمعا 20000 نفر می شدند. [4] .


البته در تعداد كل سپاه دشمن اختلاف است؛ لكن نكته ای كه نباید فراموش كرد اینكه تعداد نظامیان جیره خوار كه حقوق و لباس و سلاح و... دریافت می كردند، 30000 نفر بوده است. [5] .

در روز ششم محرم، حبیب بن مظاهر از امام حسین علیه السلام اجازه خواست تا به نزد طایفه ی بنی اسد كه در آن نزدیكی بودند، برود و آنان را برای یاری سپاه اسلام دعوت كند؛ كه امام نیز اجازه فرمود. حبیب شبانه به نزد آنان رفت و آنان را به جهاد دعوت كرد كه 90 نفر از آنان پاسخ مثبت دادند؛ ولی عمرسعد متوجه ی ماجرا شد و بوسیله ی مردی بنام ارزق با 400 سواره، راه را بر آنان بست و در همینجا با قبیله ی بنی اسد درگیر شد كه در نتیجه مردان بنی اسد گریختند و به قبیله ی خود بازگشتند. حبیب ماوقع را برای امام بیان نمود؛ امام در پاسخ فرمودند: «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» [6] .

روز هفتم محرم، عبیدالله بن زیاد نامه ای به عمر بن سعد نوشت و دستور داد تا بین سپاه امام و آب فرات فاصله ایجاد كند و اجازه ی نوشیدن حتی قطره ای از آب را به امام ندهند. عمر بن سعد نیز عمرو بن حجاج را با 500 نفر مأمور این كار كرد. [7] .

روز هشتم محرم تشنگی، امام حسین علیه السلام و اصحابش را سخت آزرده كرد. آن حضرت در پشت خیمه ها، به فاصله ی نوزده گام به طرف قبله چاله ای حفر كردند كه آبی گوارا بیرون آمد. همه نوشیدند و مشكها را پر كردند. بعد از آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. [8] خبر این ماجرای شگفت انگیز به عبیدالله رسید. عبیدالله پیكی را به نزد عمر سعد فرستاد و گفت: بیش از پیش مراقبت كن تا دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین و اصحابش سخت بگیر. [9] .


چون شب شد، تشنگی بر اهل بیت علیهم السلام و كودكان فشار آورد. امام علیه السلام، برادرش عباس بن علی علیه السلام را فراخواند و به او مأموریت داد تا همراه 30 نفر سواره و 20 نفر پیاده، جهت تدارك آب برای خیمه، بسوی نهر علقمه حركت كنند؛ كه در آنجا درگیری مختصری نیز روی داد، اما ابوالفضل العباس علیه السلام با موفقیت به نزد امام بازگشت. [10] .

در روز نهم محرم، عمرسعد به عبیدالله دستور أكید داد تا شبانه آماده ی نبرد شود [11] .

قبل از اینكه شمر پیام عبیدالله را به عمرسعد بدهد، از عبیدالله تقاضا كرد كه برای امام حسین علیه السلام، امان نامه بنویسد. این امان نامه توسط غلام عبیدالله بن ابی المحل برای فرزندان ام البنین قرائت شد. كه در پاسخ به او فرمودند: ما را حاجتی به امان نامه ی تو نیست! امان خدا بهتر از امان عبیدالله پسر سمیه است. [12] همچنین نقل است كه شمر به نزدیكی خمیه ها آمد و عباس و عبدالله و جعفر و عثمان - فرزندان علی علیه السلام - را صدا زد و به آنها گفت: برای شما از عبیدالله امان نامه گرفته ام. كه آنها همگی فرمودند: خدا تو و امان تو را لعنت كند. ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر نداشته باشد؟ [13] .

بعد از این جریان، سپاه یزید به اردوگاه امام اعلان جنگ داد. امام به برادرش عباس علیه السلام فرمود: «اگر می توانی آنها را متقاعد كن كه جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را به ما مهلت دهند» [14] . كه آن حضرت نزد سپاهیان دشمن رفته و از آنها شب عاشورا را برای عبادت مهلت خواست. عمر بن سعد با این درخواست موافقت كرد. [15] .



[1] تاريخ طبري ج 5، ص 409.

[2] ارشاد شيخ مفيد ج 2، ص 84.

[3] مجمع البحرين ج 5، ص 465.

[4] بحارالأنوار، ج 44، ص 386.

[5] الامام الحسين عليه السلام و اصحابه، ص 230 - مقتل الحسين مقرم، ص 201.

[6] بحارالأنوار، ج 44، ص 386.

[7] ارشاد شيخ مفيد ج 2، ص 86.

[8] وقايع الايام، ص 275.

[9] مقتل الحسين خوارزمي ج 1، ص 244.

[10] مقاتل الطالبين، ص 117 - نفس المهموم، ص 219.

[11] ارشاد شيخ مفيد ج 2، ص 89.

[12] كامل ابن اثير ج 4، ص 56 - تاريخ طبري ج 6، ص 222.

[13] همان؛ همچنين انساب الاشراف ج 3، ص 184.

[14] لهوف، ص 38.

[15] مقتل الحسين مقرم، ص 212 - تاريخ طبري ج 4، ص 223 - كامل ابن اثير ج 4، ص 56 - مقتل خوارزمي ج 1، ص 249.